بن بست آرامش
۵۹,۰۰۰تومان
مرضیه آرامش
چاپ اول: 1400
آشوب شهر
شهر را به آشوب مکشان
لب از خنده فرو بند
هوای تو
به سر دل میزند
واژهها
از پستوی خیال سرک میکشند
شعر آه میکشد
قلب تیر میکشد
و قلم
دل به دریا میزند
و نامت را
مشق میکند…
باران میبارد
زمزمهی نام تو را از آسمان شنیدن چه شوقی دارد
شکوفه انتظار
پنجره دلم را
به امید بوییدنِ هوایی تازه
به سمت بهار نگاهت میگشایم
در امتداد خیابان دلم
کمی قدم بزن
بگذار
بهار
مرا بارور کند
از شوق
از سرمستی شکوفههای در انتظار
میخواهم برای آن آبی مواج نگاهت
همان
دریای همیشه مد دار چشمهایت
شعری
یکپارچه از ستاره و صدف
بخوانم
دستم به دست تو اگر برسد
بی خیال زمین زیر پایم خواهم شد
شعر من
به عطر خیالت
بوی بهار نارنج
بوی نشناخته عشق میدهد
سلام میدهم
به حضور هر روزهات
به آدینهای که به بهار وصالت ختم میشود
رقص قاصدک
عشق
از سر چشمهی نگاه تو
مثال ماهی سرخ لغزانی
به حوضچه کوچک دلم لغزید
و با هر تبسمات
شوق و امید در من شناور شد
جهان کوچک من
مبهوت از رقص خیره کنندهی قاصدک نگاه توست
دریا میشوم
مرا در نورد
تا از درونم
عشق مواج شود
و جهان
یکسره
غرقهی محیط نگاهت شود…
یاد تو
باران که میبارد
دلم سرکش میشود
عشق در من، عصیانگر !
و خاطرات
با سیلابی از اشک، به رگبار، بسته میشوند
و در این گیر ودار
زنی در من
زیر آواری از آواز عاشقانه باران
خیس از یاد تو میشود
در انبار موجود نمی باشد
فائزه –
عالی هست خاله جان انشالله بدرخشی ???????
مهزانگیزشکفته –
عالی است
مهزانگیزشکفته –
عالی است درود برشما
سمیرا –
بسیارعالی
امیرعلی –
بسیار زیبا